Top داستان های واقعی Secrets
Top داستان های واقعی Secrets
Blog Article
چنانچه به معیار سن که یکی از عوامل تاثیرگذار در ازدواج است توجه نکنیم باز هم این رابطه بیمارگون است و پسر دچار بدبینیهای افراطی و اختلال شخصیت وابسته است و دختر نیز رشد یافتگی اجتماعی و عقلانی متناسبی ندارد. در چنین مواقعی لازم است که هر دو نفر تحت درمان و مشاوره قرار بگیرند.
مولی با انگیزه تمام تلاش خودشو کرد و چند هفته بعد، کارنامش از مدرسه اومد.
این شبح چنان جزئیاتی از خانهاش را بازگو کرد که خانم هیستر کاملاً از حضور روح و داستانی که گفته میشد متقاعد شد.
راستان نامه
هتل استنلی در استس پارک کلرادو، کمتر از شش مایل از پارک ملی کوه راکی فاصله دارد. البته شاید موضوع قابل توجهتر، جذابیت ادبی، سینمایی و ماوراءالطبیعه آن باشد که توسط فیلم کلاسیک استنلی کوبریک در سال ۱۹۸۰ به نام «درخشش»، بدنام شد.
خواهرم و دو دختره دیگر نعره میکشیدند . به هر حال به هر جان کندنی بود خودم را از دستش رها کردم . ولی آن موجود ریز نقش و ستیزه جو خود را به جلو میکشید تا مرا بگیرد به هر حال موفق نشد . با قلبهایی لرزان و فریاد زنان به سمت خانه دویدیم و خانواده ام را از خطر آگاه کردیم و همه چیز را گفتیم . مردها بلافاصله دست از قهوه خوردن کشیدند و همراه ما که هنوز میلرزیدیم به بیرون از خانه رفتیم ولی هیچ عصری از آن موجودات زشت و کریه رو مشاهده نکردیم و از هر کسی سوال کردیم هیچ کسی نشانه و ردپایی در مورد آن پدیده به ما ندادند .
به خونسردی یک رمان خارقالعاده، قدرتمند و بر اساس واقعیت است که ترومن کاپوتی آن را در سال ۱۹۶۶ خلق کرد. داستان از جایی شروع میشود که در ۱۵ نوامبر ۱۹۵۹ یک خانوادهی چهار نفره در ایالت کانزاس آمریکا به قتل میرسند. فرد ضارب به صورتشان شلیک کرده که باعث شده حتی اجساد آنها به شکل دلخراشی دربیاید.
لئو آن چنان ترسیده بود که نمیدانست چه کند و یا چه بگوید. آدریان هم از آینه نکاهی به عقب انداخت و متوجه شد که زن بدون سر در تعقیب آنهاست.
یکی از دوستانِ کاناداییم، یه قانونِ جالب واسه خودش داشت!
امام جماعت ان مسجد می گوید: شخص روضه خوانی را دیدم کـه هرروز صبح بـه مسجد می آمد و بـه اهل سنت ناسزا میگفت…
اما روز بعد به پلیس اعتراف کرد. در ادامه این داستان واقعی ارواح او ادعا کرد که صداهایی را در خانه شنیده که از او خواستهاند پدر و مادر، برادران و خواهرش را بکشد. این اولین بار نیست که دی فیو ادعا میکند که چنین صداهایی را شنیده است.
دو سال بعد، فیلمی منصوب به وینچستر در خانه اصلی فیلمبرداری شد. علیرغم این واقعیت که حتی یک کندوکاو ماوراءالطبیعهای، هیچ چیز غیرعادی را ثبت نکرده است، بازدیدکنندگان همچنان حضور ارواح را گزارش میکنند.
سارا وینچستر، بیوه ویلیام ویرت وینچستر (وارث شرکت تسلیحات تکراری وینچستر) بود و در سال ۱۸۴۰ در رفاه به دنیا آمد. اما تراژدی زمانی رخ داد که شوهر و دختر نوزاد سارا وینچستر درگذشتند.
در یک غروب خوب اواسط تابستانی بین ساعت هجده الی نوزده من و خواهر بزرگم با دوتا از بچه های همسایه به نامهای باربارا و آن ایوانز که هر دو از من بزرگتر بودند در یک مزرعه ای به نام کائی کلد که نزدیک خانه ی آنان بود بی خبر از همه جا نزدیک پرچین و زیر یک درخت مشغول بازی بودیم و فاصله ی زیادی با سنگ چین که به خانه منتهی میشد نداشتیم . ناگهان یکی از ما در وسط مزرعه متوجه گروهی شد که نمیدانم آنها را چه بنامم . نه زن بودند نه مرد و نه بچه. باشور و هیجان میرقصیدند. فاصله شان از ما کمتر از صد متر بود تعداشان هفت هشت عدد بود به علت حرکتهای تند و چابک آنها و ترس و وحشت خودمان از دیدن منظره ای غیر عادی بخوبی نمیتوانستیم بر آوردشان کنیم همگی تقریبا یک لباس یکسره جذب قهوای رنگ به تن داشتند لباسی که بی شباهت به یونیفرم ارتشی نبود .
مولی رو به مادرش کرد و فریاد زد: “مامان، من اینو میخوام!”